***
من از این غفلت معصوم توای شعله ی پاک بیشتر سوزم و دندان به جگر میفشرم منشین با من، با من منشین تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست یا نگاه تو که پر عصمت و ناز برمن افتد چه عذاب و ستمی ست.. دردم این نیست ولی دردم این است که من بی تو دگر از جهان دورم و بی خویشتنم پوکم، آهوکم تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم... .