Wednesday, March 11, 2009






و آنگاه که قلب کوچکم را به دستان زمستانی ات می‌‌سپردم

پاییز در درونم به زمزمه آمد

تو را یاد کردم به حرمت باران

طلوع را به خواب گره زدم


و دریای نگاهت را با زورق چشمانم فریفتم