Saturday, March 14, 2009

من تمام هستی‌ام را

در نبرد سرنوشت، در تهاجم با زمان

آتش زدم، کشتم


من بهارعشق را دیدم ولی‌ باور نکردم

یک کلام در جزوه‌هایم هیچ ننوشتم..

من ز مقصدها پی‌ مقصودهای پوچ افتادم

تا تمام خوبها رفتند و خوبی‌ ماند در یادم


من به عشق منتظر بودن همه ی صبر و قرارم رفت

بهارم رفت

عشقم مرد

یادم رفت