Tuesday, April 13, 2010



قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بیثمر میگردی

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری- باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که ترا منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند

دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربههای همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو فریب


قاصدک! هان، ولی‌...آخر...ای وای
راستیآیا رفتیبا باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی...؟
راستیآیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی، جایی؟
در اجاقی- طمع شعله نمیبندم- خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگرید
...