Thursday, October 10, 2013


نگاهم را می‌دزدم
از تو
چشم‌هایم توان جاذبه‌ی جادویی‌ا‌ت را ندارند
شک‌های بی‌ شمار در من حل شده‌اند
این روزها در حسّ ماندنت غوطه‌ور شده‌ام

با بی‌ پروایی تام تو را می‌خوانم
لحظه به لحظه ا‌ت را
من با تو بودن را کوچ کرده‌ام

غرق در مرده آب‌های هراسان
بی‌ هدف، بی‌ شرم
بیزار از خیال‌های دوزخی
و در پوچی محض فرود آمدم