Thursday, October 21, 2010


بتاز ای یکّه تاز کوچههای غریب
ای تک سوار روزهای تاریک
بتاز به سوی معشوقهٔ سکوت
و چه گوارا بود شوکران بیکسی

دست من تشنهٔ فانوس گمراهیست
تشنهٔ رفتن تو
بازگشت تو مرگ نور خواهد بود
رنگین کمان را از من ربودند
تماشاگران روزهای سیاه و سپید


زمان مرا در خود حل خواهد کرد
و کلبهٔ چوبی از هم گسستهٔ من
تازیانهها خواهد خورد

لحظهها را نمی‌‌شمارم
ستارهای نمی‌‌پرورانم در
دالان خیال

من با خاک هم مسیر شدهام
سردی نگاهم را با پیکر سوزانش پیوند دادم
نمیخواهم رفیق نیمه راه باشم
مسیر او مسیر گمراهیست
و من تشنهٔ فانوس گمراهی